شگردخانم مسن!
شگردخانم مسن!
جوانی
وارد سوپر مارکت شد و مشغول خرید بود که متوجه کسی شد که سایه به سایه
تعقیبش می کنه .رو برگرداند زن مسنی را دید که زل زده وی را نگاه می کرد.
جوان پرسید:
مادر! چیزی شده که مرا این طور دنبال می کنی؟
خانم با اشک گفت:
تو شبیه پسر مرحومم هستی. وقتی مرا مادر صدا زدی، خاطرات پسرم را تجدید کردی. جوان گفت:
خانم ! این روزگار است و سنت حیات، یکی میره یکی میاد. شما هم خودتو ناراحت نکن.
زنه در حال رفتن بود که از جوان درخواست کرد دوباره وی را مادر صدا کند. جوان صدا زد: مادر !مادر !
و با صدای بلند صدا زد: مادر !
زن رو برگرداند وخدا حافظی کرد و رفت. جوان خرید را تمام کرد و رفت صندوق حساب کند. صندوق دار گفت:
280هزار تومان جوان گفت :
اشتباه نمی کنی؟
صندوقدار گفت:
30هزار تومان حساب شما و 250هزار تومان حساب مادرتان که گفت پسرم حساب می کند!
جوان از آن به بعد حتی مادرش را خاله صدا می زند
